-
دلنامه
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 22:13
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی وبین من و تو فاصله هاست بازم با یکی از اشعار فاضل نظری شروع می کنم : بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی هر...
-
بهانه از فاضل نظری
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 22:50
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانهای است که قربانیات کنند این دفعه یکی دیگه از شعرهای فاضل نظری رو با عنوان بهانه به شما تفدیم می کنم : از باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانیات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این...
-
اشعار فاضل نظری
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 23:46
خوب از این به بعد زیر هر مطلب که می نویسم یه شعر هم از فاضل نظری میگم که شعراش واقعا ارزش خوندن رو داره ! من که خیلی خیلی دوستشون دارم !!! اما یه نکته می مونه که خوب من کی هستم : شاید دونستن این مطلب توی نوشته های بعدی تاثیر بزاره : اگه برگردین به ۳ تا پست قبلی و عکس رو خوب نگاه کنید متوجه می شید من کی هستم (جهت اطلاع...
-
داشتن یا بودن !!
شنبه 24 مردادماه سال 1388 22:32
من داشتن هام یا بودن هام ؟!! می گم که یک مقدار بشینیم با خودمون فکر کنیم ببینیم کجای کاریم !!! خیلی عجیبه چرا ما آدم ها مدام زنجیرهایی که به خودمون بستیم رو عوض می کنیم و هیچ وقت به فکر رهایی از زنجیرهایی که برای خودمون درست کردیم نیستیم ! شاید بپرسی زنجیر چیه ؟ من می گم زنجیرها داشتنی هامون هستند !!! اریک فروم رو که...
-
خط قرمز
سهشنبه 5 خردادماه سال 1388 23:17
این همه دنبال تو بودم که چی از تو نوشتمو و سرودم که چی عمری شدی بود و نبودم که چی شدی تموم تار وپودم که چی دیگه زمونه دشمن عاشقه تشنه به خون عاشقه صادقه در به دری بخت دل لایقه عاقبت عشق حقیقی دقه دیگه دلم بی غزل و ترانه ست بدون نغمه های عاشقانه ست دیگه کسی نمی خره دلم رو این دل بی رفیق غافلم رو چون دیگه از هر چی دله...
-
دلگـــیــر دلگـــیــرم از او .....
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1388 17:01
دلگـــیــر دلگـــیــرم از او، از او و آیـــنــــههـــایــــش آن خـودپـسنـدی کـه دل را، خـون میکـنـد ادعـایـش او سـر بـه بـالا و مـغــرور، غافـل از ایـن کـه همیـشه مـردی عـلی رغـم مـردی، افتـاده بـر دسـت و پـایش از خیـر عشقش گـذشتم، مانـدن بـرایم عـذاب است وقـتـی کــه فـرقـی نــدارد، بـــود و نـبــودم بـرایـــش...
-
به چه قیمتی .....
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 00:28
به چه قیمتی گذشتی؟ از شبای خیس مهتاب چی گذاشتیم از من و تو؟ به جز آرزوی بر آب به چه قیمتی غرور و ، سر راهمون کشیدی؟؟؟ چرا لحظه های باهم ، بودنامون و ندیدی؟؟؟ خوب من ، ما هر دو باختیم توی این بازیه بی خود هر دو تامون کم گذاشتیم که ترانهامونم مرد چیزی از لحظه نمونده من و تو، لحظه رو کشتیم حکم اعدام دلامون ، با غرورمون...
-
از اشک برای اشک
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 13:08
اشکی برای شوق شوقی برای درس درسی برای میز میزی برای کار کاری برای نان نانی برای تخت تختی برای خواب خوابی برای مرگ مرگی برای سنگ سنگی برای یاد یادی برای اشک ... این بود زندگی ؟؟؟؟؟؟